دانشجويان مديريت بازرگاني ورودي مهرماه89دانشگاه زنجان بسمعه تعالي دوستان عزيز، من بعد وبلاگ در آدرس www.bmzu.mihanblog.com به روز خواهد شد. جهت ورود به وبلاگ جديد لطفا كليك نمائيد. به نام خداوند مهربان ارتباط و همكاري و همفكري بين دانشجويان مي تواند نقش پر رنگ و مثبتي را در ابعاد گوناگون علمي فرهنگي اجتماعي و...ايفا نمايد.بخصوص در مسائل علمي اين قضيه بيش از ساير موارد مشهود خواهد بود.اما مهمتر از همه اين است كه چگونه مي توان بستر مناسبي را جهت نيل به اين هدف ايجاد كرد.بي شك نخستين پايگاه ارتباطي كلاس است كه هيج وسيله و هيج چيز ديگري نمي تواند جايگزين آن گردد.اما بسترهاي ديگري را نيز مي توان براي اين مقصود به كار بست كه البته در كنار كلاس درس معنا پيدا خواهد كرد .و حتي اين بستر جديد مي تواند اين حقيقت را كه كلاس اصلي ترين پايگاه ارتباطي است را بيش از پيش آشكار نمايد. وبلاگ دانشجويان مديريت بازرگاني ورودي مهر ماه 89دانشگاه زنجان بستري است براي ايجاد ارتباطات و همكاري هاي علمي اجتماعي فرهنگي و...تا از اين رهگذر و در سايه تعامل سازنده و مثبت گامهي موثري را در جهت افزايش سطح آگاهي هاي علمي فرهنگي و اجتماعي برداريم و در راستاي موفقيتهاي علمي يار و كمك همديگر باشيم. همه دانشجويان مديريت بازرگاني ورودي مهرماه 89 دانشگاه زنجان مي توانند عضو اين وبلاگ شوند و مطالب و سخنان خود را در وبلاگ قرار دهند. اين وبلاگ را تقديم مي كنم به همه دوستان عزيز و ارجمندم كه همه ارزويم موفقيت پيشرفت و توانمندي آنان است. سيد مسعود شفيعي هفتم مهرماه هزارو سيصدو نود هجري خورشيدي اين وبلاگ در ادرس هاي زير قابل دسترسي مي باشد
دلم نمی خواهد در این مهمانی باشم. اما امکانش نیست. عدم وجود ندارد. تحقیق در عملیات چیست ؟ ادامه مطلب ... حکایت های مدیریتی ملانصرالدین !ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي ميكرد و مردم با نيرنگي٬ حماقت او را دست ميانداختند. دو سكه به او نشان ميدادند كه يكي شان طلا بود و يكي از نقره. اما ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب ميكرد. اين داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهي زن و مرد ميآمدند و دو سكه به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب ميكرد. تا اينكه مرد مهرباني از راه رسيد و از اينكه ملا نصرالدين را آنطور دست ميانداختند٬ ناراحت شد. در گوشه ميدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سكه به تو نشان دادند٬ سكه طلا را بردار. اينطوري هم پول بيشتري گيرت ميآيد و هم ديگر دستت نمياندازند. ملا نصرالدين پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سكه طلا را بردارم٬ ديگر مردم به من پول نميدهند تا ثابت كنند كه من احمق تر از آنهايم. شما نميدانيد تا حالا با اين كلك چقدر پول گير آوردهام. حکایتی از حکومت داری و مدیریت کورش کبیرزمانی کزروس به کورش بزرگ گفت: استادی بزرگ ، مهربان و دوست داشتنی دانشکده های دانشگاه زنجان از نمای دور-مزارع دانشگاه زنجان-بهار سال 90 آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|